کتاب بر باد رفته (دو جلدی)

اثر مارگارت میچل از انتشارات ناهید - مترجم: پرتو اشراق-جایزه پولیتزر

رمان با باد رمان نوشته شده توسط مارگارت میچل، که برای اولین بار در سال 1936 منتشر شد. این داستان در کلینتون، جورجیا و آتلانتا در دوران جنگ داخلی و بازسازی آمریکا تنظیم شده است. این نشان می دهد مبارزه جوان Scarlett OHara، دختر فاسد یک صاحب مزرعه خوب، که باید از هر وسیله ای که در اختیار او قرار دارد استفاده کند تا بتواند از فقر خود که پس از Shermans March تا دریای خود پیدا می کند، استفاده کند. یک رمان تاریخی، داستان داستان Bildungsroman و یا آمدن از سن است، با عنوان گرفته شده از یک شعر نوشته شده توسط ارنست Dowson. باد که با خوانندگان آمریکایی از زمان آغاز شده بود و در سال 1937 به عنوان پرفروشترین داستانی آمریکایی شناخته شد و در سال 1937 منتشر شد. از سال 2014، نظرسنجی هریس آن را به عنوان دومین کتاب مورد علاقه خوانندگان آمریکایی، درست در پشت کتاب مقدس بیش از 30 میلیون نسخه در سراسر جهان چاپ شده است.


خرید کتاب بر باد رفته (دو جلدی)
جستجوی کتاب بر باد رفته (دو جلدی) در گودریدز

معرفی کتاب بر باد رفته (دو جلدی) از نگاه کاربران
کتابخونه فقط جلد اول این کتاب رو داشت و مجبور شدم به یکی رو بیندازم که جلد دومش رو برام بیاره.
کتاب خوبی بود، ولی شروع و پایان آزار دهنده ای داشت. حدود دویست صفحه از اولش و از آخرش اگه تغییر می کردن، خیلی خیلی بهتر می شد.

ساختارشناسیِ سقوط
یه سری فیلم های مافیایی هستن که خط سیر مشترکی دارن که چهار مرحله ایه (که بشخصه دوست دارم این سیر داستانی مشترک رو):
۱.یه شخصیت معرفی میکنن که چندان زندگی خوبی نداره.
۲.بعد این شخصیت کم کم می جنگه و با خلاف کردن پول دار میشه. تا اینجا ما این شخصیت رو دوست داریم.
۳.بعد که شخصیت پول دار و قدرتمند شد، کم کم تبدیل میشه به یه آدم عوضی و پول پرست و همه ی اطرافیاش رو میرونه. اینجا ما از شخصیت بیزار میشیم.
۴.در آخر، شخصیت سقوط میکنه. یا کشته میشه یا بازداشت میشه یا همه چیشو از دست میده.

فیلمای پدرخوانده، صورت زخمی، خون به پا خواهد شد، بری لیندون و گانگستر آمریکایی تقریباً این خط داستانی رو دارن. سیر داستانی بر باد رفته هم مشابه همینه.

(view spoiler)[ابتدا اسکارلت توی تارا معرفی میشه که دختر بچه ای لوس و از خود راضی و به تمام معنا بچه است. عادت داشته همه چیز داشته باشه و همه بهش توجه کنن و هیچ سختی ای تا حالا ندیده. بعد جنگ میشه و وقتی اسکارلت با سختیای جنگ مواجه میشه، در قسمتی که توی مزرعه از ضعف زمین میفته و خدا رو شاهد میگیره که دیگه به هیچ قیمتی گرسنه نمونه، بزرگ میشه و دیگه بچه نیست. میفهمه که دیگه نمیشه مثل قدیم زندگی کرد و حالا باید برای پول جنگید. شروع میکنه به جنگیدن و به هر طریقی، حتی با خلاف کاری، با دزدیدن نامزد خواهرش، با خودفروشی به رت، با استخدام محکومان زندان و از هیچ اقدامی ابا نمیکنه و بقیه ی مردم رو به خاطر اخلاقیاتشون مسخره میکنه. من شیفته ی این اسکارلت شدم که مثل گرگ، از هیچ چیزی ابا نداره و برای چیزایی که میخواد، میجنگه. خیلی منو یاد @آنت ریویر@ از رمان @جانِ شیفته@ انداخت. اون هم یه زن بدون مرد بود که با جنگیدن راه خودش رو توی زندگی باز می کرد. حس سلحشوری این قسمت اسکارلت، واقعاً حس بسیار بسیار عالی ای بود و به نظرم رمان به خاطر همین قسمت تبدیل به یکی از شاهکارهای ادبیات امریکا شده.

تا اینجا، دو مرحله گذشت. یه مرحله کودکی اسکارلت. مرحله ی دوم بزرگ شدن و جنگیدنش.

بعد مرحله ی سوم شروع میشه. بعد از ازدواج با رت، به هر چیزی که میخواد (از لحاظ مالی) میرسه. از اینجا مرحله ی تبدیل شدنش به یه آدم عوضی شروع میشه. کم کم پولدار بودن باعث میشه همه ترکش کنن و حتی به بچه هاش اهمیت نمیده و رت هم ازش بیزار میشه. همون قدر که از اسکارلت جنگجو لذت بردم و شیفته ش شدم، از اسکارلتِ پول پرستِ مرحله ی سوم بیزار شدم. مثل @تونی مونتانا@ توی فیلم @صورت زخمی@. اون هم بعد از ثروتمند شدن، تبدیل به یک عوضی به تمام معنا میشه. به طوری که دیگه نمی تونی دوستش داشته باشی.

بعد در انتهای داستان، همه چیزشو از دست میده. همه ی کسایی که دوستش داشتن یا ترکش میکنن یا می میرن و اسکارلت سقوط میکنه. (hide spoiler)]


مشاهده لینک اصلی
کتاب بی نظیر بر باد رفته که شاهکار مارگارت میچل (Margaret Mitchell) است و در سال 1939 پرفروشترین کتاب جهان شد و متعاقب آن فیلمی بر اساس این کتاب ساخته شد که در سراسر جهان رکورد فروش را برای یک فیلم شکست . فیلم به کارگردانی ویکتور فلمینگ و بازی تحسین بر انگیز کلارک گیبل و ویویان لی ساخته شد که جوایز اسکار 1940 را درو کرد و در زمانی که سیاهپوستان تنها حق نشستن در ردیف آخر سینما را داشتند حتی مک دانل ( بازیگر زن سیاهپوست ) برای نقش مکمل زن برنده جایزه اسکار شد که باعث اعتراضات بسیاری در سطح جامعه آمریکا شد .

مشاهده لینک اصلی
من در سال 1991 کپی خود را از دست رفته با باد دریافت کردم و تا سال 2004 هیچ کدام از تلاش های سالانۀ من در این کتاب ها 50 یا 100 صفحه اول را از دست ندیدم. در آن زمان من تصمیم گرفتم کتاب را برای همه شکست بخورم. من نهایت خواندن کتاب دامین را داشتم. می خواستم زمانم را به عقب برگردانم. دلایل زیادی برای من نداشتم. قبل از 50 یا 100 صفحه اول هرگز نفهمیدم. اسکارلت یک زن گره خورده بد شگفت انگیز است و من از او متنفرم. هیچ کدام از شخصیت های دیگر به خصوص دوست داشتنی - اعم از sniveling، whins sissies به شر، الاغ snarky. من نمی ترسم اگر آن * * یک داستان بزرگ در مورد زنده ماندن در یک منطقه جنگ و یا برخی از خط دروغین آن است. هیچکدام از این شخصیت ها واقعا پیچیدگی ها را بیان نمی کردند و یا مسائل اخلاقی را که در جنگ با جنگ داخلی درگیر بودند را مورد بحث قرار دادند. اسکارلت یک انسان انحصاری بود و من نمی توانستم کاری را انجام دهم اگر او تنها کاری را که او به عنوان یک زن انجام داده بود انجام داد. @ او نباید برای اشلی یا رت یا هر کس دیگری رفتار کند یا او می توانست در حداقل احساس در مورد آن یا چیزی بد است. من هر شخصیت و زندگی بدبختانه خود را دوست نداشتم. من می خواهم وقتم را پشت سر بگذارم.اما خداوند آن را خوب احساس کرد وقتی که رات به او می گوید: \"من عزیزم، من نمی خواهم ببخشید @ چون من هم نیستم. (PS: من واقعا مجاز به دوست داشتن این کتاب نیستم. برای پاسخ دادن به نظر من با فراخوانی نام من. من کاملا خوشحالم که می شنوم که چرا شما آن را دوست داشتید، یا چرا شما آن را دوست نداشتید، اما من از مردم که به بررسی من می آیند و به نام من نامیده می شوند چون من این @ classic @ کتاب. @) (PPS: این کتاب همچنین تحسین نژادپرستانه و جنسیت یک نژادپرست و گذشته جنسیتی است که معادل ادبی پرچم کنفدراسیون است.)

مشاهده لینک اصلی
مادر من نمی توانستم به من بگویم که \"باد با باد\" @ تا زمانی که من 16 ساله بودم. چند سال پیش من در یک جشن کوکتل بودم و از سوال trivia سوال می کردم که چه خط اولی از GWtW بود؟ @ من جواب را می دانستم. شوهرم پرسید: \"چطور می دانستید؟\" (هاد با چند دهه زندگی می کرد؟) به او درباره محدودیت مادرانم گفتم و وقتی که من سرانجام کتاب را باز کردم، اولین جمله را به شدت خیره کردم. من این فیلم را دیدم و اسکارلت زیبا بود، اگر عوضی. من نیز آن را به یاد داشته باشید، زیرا همه همیشه درباره اینکه چقدر سخت بود نقش فیلم را بازی کنم و چقدر زیبا فکر کردم ویویان لی بود. در اسکارلت، اسکارلت بسیار عجیب و غریب @ عضوی عالی از جهان @ به عنوان یک بازماند نیست و او خانواده خود را در کنار (لگد زدن و فریاد) با او می کشد. او در کتاب کمی متفاوت و پیچیده تر ارائه شده است. کل حادثه ای با اسکارلت دزدیدن خواهرانش؟ در کتابی که فقط می دانستید که خواهر تنها از پول همیلتون برای خود استفاده می کند، جایی که اسکارلت می خواهد آن را برای نجات تارا بیاورد چرا که تارا به معنای خاک / زمین / زمین در ایرلند است. اگر زمین داشتید، ثروتمند و خودکفا بودید. من نمی خواهم که در جزیره متروکه با او باشم اگر بخشی از خانواده ام باشد ... یا حتی در وسط یک جنگ داخلی. لعنتی (در فیلم نیز دو زوج و بچه ها را ترک کرد که عمیق تر شد). همه ما این جنگ را از بین می برد. چند سال پیش پسر عموی من داشت که درخت خانواده ما را کشف کرد. من یک بزرگ و بزرگ پدربزرگ داشتم که در جنوب زندگی می کرد و برای شمال مبارزه می کرد. من نیز دیگری داشتم که در شمال زندگی می کرد و برای جنوب مبارزه می کرد. جای تعجب نیست که من همیشه می خواهم بازی کنم - طرفدار دفاع - در DNA من است. من می توانم روی یک مفهوم کامل در مورد شخصیت های GWTW و هر کدام از آنها در رابطه با جنوب. اگر اسکارلت بخش کوچکی از جنوب را زمانی که جنگ داخلی آغاز شد، به عنوان بخش پیشروی می کرد که می دانست که در آن سرپرست بود: قوی، متعهد، جذاب، جوان، غنی، خسته (صبح)، خراب، قادر به عاشق کسانی که واقعا او را فهمیدند و دوستش داشتند (به این معنی که شمال مایل نیست که جنوب را ترک کند، جنوب عاشق اتحادیه نیست)، هر کاری برای رسیدن به آن یا زنده ماندن انجام دهد (حتی یک نفر را ببوسد یا از زندان زنجیرهای باند استفاده کند -workers) â € | به آرامی در حال تغییر، نشان دادن شجاعت، اما یادگیری خیلی دیر، چگونه در زمان تغییر. سپس، اولین جمله به معنای کاملا جدید است. (مشاهده اسپویلر) [â € اسکارلت Oâ € ™ هارا زیبا نیست، اما مردان به ندرت آن را متوجه شد، زمانی که توسط جذابیت خود را به عنوان دوقلوهای Tarleton گرفتار شد. (پنهان کردن اسپویلر)] برده داری زیبا نیست، آن زشت است. اما ثروت ارائه شده؟ خوب، همانگونه که در کالج اقتصاد من در کالج آموختم، اگر جنگ پنج سال بعد جنگید، جنوب موفق خواهد شد. آن ثروت بود. این نیز این کتاب بود که به من گفت که شمال در همه چیز بی فایده بود، زیرا بسیاری از فروشندگان برده / capturers و صاحبان بردگان از شمال بودند. آنها هرگز به من گفتند که در دبیرستان. و اسکارلت؟ همانطور که پدران ما تصمیم گرفتند هنگام نوشتن قانون اساسی تصمیم بگیرند، فردا در مورد همه اینها (برده داری) فکر می کند. اسکارلت، در این داستان، چشم های جنوب پیشرفته در آن زمان است و او نمیتواند جهان را در زمان خود ببیند. شاید به دلیل اینکه او بیش از حد مشغول ضربه زدن به ضربه های او برای گرفتن راه خود را. و با این حال ما برای او احساس می کنیم وقتی که هویج را خارج از زمین می کشد، آن را می خورد و پرت می شود. ما در پایان کتاب از دل شکسته خود پشیمانیم. چگونه میچل این را خاموش کرد؟ ما وقتی او را در مه می گذرانیم، او را می بینیم و نمی توانیم پیش از رفتن به خانه به تارا برویم. ردن نیو جنوبی، جذاب، شهوت انگیز، نوآورانه، سرمایه گذار است. بدبینی (صفتی که او با اسکارلت به اشتراک می گذارد) همدردی خود را پنهان می کند (صفتی که او با ملاانی به اشتراک می گذارد)، و تا زمانی که او نباید مبارزه کند یا در جنگ کنار بیاید. اما میچل او را و تمام شخصیت هایش بسیار پیچیده می کند، زیرا او به خاطر افتخار به او افتخار می کند. (آیا او پس از آن نجیبتی مانند اشلی است؟) راتا تقریبا سقوط؟ عشق عمیق و پایدار او به اسکارلت (او مانند ملاانی - او را برای چه کسی می بیند و چه چیزی او، خوب و بد است)؛ با این وجود، او در نهایت ایدئولوژی خود را پشت سر گذاشت در بی رحمانه. او دارای اخلاق کاری و عضله است، اما وقتی که جذابیت ویرانگر آن نتواند کار کند، تنها آن را از بین می برد. در پایان او می رود. آلی و ملاانی؟ دو جنبه پیچیده ای از جنوب قدیم - که یکی دیگر از آنها از دست رفته است - و شیوه قدیمی زندگی آنها. به یاد داشته باشید، اشلی اسکارلت را دوست ندارد و او بردگی را از بین می برد. اما او نمی دانست چگونه بدون آن زنده بماند. Heâ € ™ s خود را به گوشه. اشلی می خواهد با Melanie ازدواج کند، زیرا معتقد است او با او از اسکارلت شریک تر است. اشتباه می کنی عقل جنوب جنوبی است، تلاش می کند تا رفتار نجیبانه اش را نادیده بگیرد و کاملا از بین برود. به عنوان Annalisa در بررسی Goodreads خود می گوید: \"(اسکارلت)، اشلی را نه به عنوان شخصیت محکم و شریف که همیشه احترام گذاشته بود، بلکه از شخصیت ضعیف ترین و شایسته تر در کتاب می دانست. کسی که ...

مشاهده لینک اصلی
6/29/16 به روز رسانی: من از زمان تماشای فیلم و اگر چه من واقعا فیلم را دوست داشتم، آن را به یک شمع برای کتاب نگه ندارد. اما شما می توانید تصور کنید که یک کتاب این اندازه نمی تواند به یک فیلم نشسته شود. و این کتاب باعث شد که من خیلی گریه کنم. فیلم اینطور نیست. من امروز 12 ساعته این کتاب را سپری کردم. 1037 صفحه 1. از آنجا که می خواستم بدانم چه اتفاقی افتاده است! 2. من هیچ نوع زندگی ندارم، بنابراین می توانم این کار را از زمان به زمان انجام دهم. نمی توانم اعتقاد دارم که این مدت طول کشید تا این کتاب را بخوانم! من فکر نمیکنم این نوع کتاب من باشد و من هرگز فیلم را تماشا نکرده ام --- من اکنون Blu-ray را در آمازون سفارش دادم زیرا باید زودتر آن را ببینم! باید بگویم که GOODREADS یک برکت و نفرین در این بخش بوده است. من افق های من را از زمانی که در GOODREADS از خواندن کتاب های دوستان خود خواندن و یا خوانده ام و گسترش یافته است و این یکی از آنها است. من این کتاب را از دست داده ام! این کتاب برای من بسیار حس می کند: DisgustSadnessRageShockI خیلی به شخصیت های زیادی سرمایه گذاری کرده است. بسیاری از کاراکترهایی که درگذشت، من دوست داشتم ... کسانی که حتی در داستان نقش مهمی نداشتند، من آنها را دوست داشتم. فکر کردم این فقط یک داستان عاشقانه در مورد جنگ بود، اما خیلی بیشتر بود. خدایا، مارگارت میچل می دانست چگونه یک کتاب در مورد همه ی آن بنویسد. هیچ مانعی ندارد! من باید اشاره ای کوچک به این داشته باشم که من در تنسی متولد شدم و این کتاب بسیار عجیب و غریب در مورد چاتانوگی (که من در حال حاضر زندگی می کنم) را بخوانم. من حدس می زنم بزرگترین بخش خواندن درباره نبرد در Chickamauga، GA است. من 20 دقیقه از جنگ بسکتبال Chickamauga در گا زندگی می کنم و برای سال های زیادی با سگ و پدرم پیاده روی می کنم تا زمانی که همه چیز در زندگی من اشتباه باشد. من باید آن را زیبا ترین مکان با تمام زمین، حیات وحش، آثار تاریخی، فروشگاه، چیزهای زیادی می گویند. اکنون خیلی بهتر است که فکر کنم پس از آن در طول جنگ است. من این رابطه عشق / نفرت با اسکارلت داشتم. فکر کردم او یک فرد فاسد و خودخواه بود و شیوه رفتار او با مردم بود و فرزندان خود را وحشت زده می کرد. من دوست داشتم که او یک زن کسب و کار خام است و فقط آن را انجام داده است. یکی از برده هایش به نام خوک (که من دوست داشتم) به او گفت که اگر او به عنوان یک مرد سفید پوست به عنوان مردی سیاه پوست بود که جهان ممکن است او را دوست داشته باشد. اما اسکارلت مراقبت نکرد، او گفت آنچه را که او می خواست و انجام داد، چه می خواست. او نمی خواست مراقب Melanie زمانی که سربازان آمدند. او ملاانی را نفرین کرد زیرا او با اشلی، مردی که او همیشه می خواست، ازدواج کرد. این همه ریل با اون بود. اسکارلت به سمت قطار دیوانه با آن یکی پرید و در نهایت به او هزینه می کرد. اما اسکارلت با ملاانی در حالی که نوزادش را داشت و ملاقات کرد، در خانه اسکارلتس تارا به سر می برد. او مراقبت از همه در خانواده را بر عهده داشت .. می گوید آنچه را می خواهید .. اما -SHE.DID.NOT.LET.THEM.STARVE .--- \u0026 gt؛ EXCERPT \u0026 lt؛ --- گرسنگی دوباره در معده خالی اش خرد شده و او گفت با صدای بلند: @ همانطور که خدا شاهد من است، همانطور که خدا شهادت من است، یانکی ها مرا به من زده اند. من از طریق این زندگی می کنم، و زمانی که آن را گذراندم، هرگز گرسنه نخواهم شد. نه، و نه هیچ مردمی. اگر من باید سرقت کنم یا کشتن کنم - همانطور که خدا شاهد من است، من هرگز گرسنه نخواهم شد. @ اسکارلت هر لحظه از مراقبت از خانواده اش متنفر بود. از نگرانی در مورد دیگران، اما او آن را انجام داد. در یک جنگ بی معنی بود. مارگارت میچل به همه چیزهایی که از آن است، سخن می گوید و برای ما پراپرتی می کند و از او متنفر است و گریه می کند. خیلی چیزها خیلی اشتباه بود، اما این چیزی بود که ... شخصیت مورد علاقه من Melanie بود. او چنین روحیه ای داشت، اما زمانی که ستون فقراتش را گرفته بود، او لحظات خود را به او می داد و به مردم می گوید: \"این به خاطر این مهربانی است\". او با اشلی ازدواج کرد و فکر می کردم او در هنگام زایمان فوت کرده اما از طریق آن زندگی می کرد. هنوز زمانش نبود. پدر اسکارلتز را دوست داشتم - جرالد OHara. این جایی است که اسکارلت خندید. اما او یک مرد خنده دار بود، یک مرد خوب به خانواده اش و مردم و حیوانات. من دوست خانم Tarleton، مادربزرگ Fontaine، مامان، عمو پاتر .. بسیاری از من نمی تونم حتی همه آنها را به نام و مانند من گفت: قبل از برخی تنها در کتاب چند بار. اسکارلت دوبار ازدواج کرد و دو فرزند داشت. او برای بچه ها مراقبت نمی کرد و برای شوهرش مراقبت نمی کرد، او فقط کاری را کرد که او برای انجام آنچه نیاز دارد انجام دهد. من با روت هم رابطه عشق / نفرت داشتم. در آن روزها، درست بود، اما او مردی مسن تر بود که سعی میکرد با دختر جوانتری در اسکارلت روبرو شود. اما این تنها چیزی نبود که او فقط با اعصابم دست و پنجه نرم کرده بود. فکر می کنم اگر او واقعا اسکارلت را دوست داشته باشد، باید او را به او بگوید و او را وادار کند و شاید همه چیز متفاوت باشد. هیچ نظری ندارم. اسکارلت بچه ای با رت داشت. همه چیز خوب بود در خانه برای مدتی و پس از آن همه چیز رفت و پایین تپه ....... غمگین بود به خواندن، سخت به خواندن. من آرزو می کنم انتهای متفاوت بود، اما این نبود. این به دلیل دو دلیل کاملا پایان غم انگیز بود و من آن ها را دور نمی کنم. من می دانم که اکثر مردم احتمالا این کتاب را خوانده اند یا یک میلیون بار فیلم را تماشا کرده اند و هنوز هم می دانند. من...

مشاهده لینک اصلی
یک قسمت از سیمپسونها وجود دارد که آپو، صاحب هند از Kwik-E-Mart، آزمون آزادی شهروندی آمریکا را می پذیرد. Apu، که در طول قسمت نشان داده است درک بسیار قوی از تاریخ آمریکا نسبت به هر شخصیت آمریکایی متولد شده است، در مرحله امتحان شفاهی آزمون است. معاون او، یک مرد سفید پوست خسته، پرسش هایی را مطرح می کند و مبادله زیر رخ می دهد:BORED WHITE GUY: خوب، سوال آخر - علت جنگ داخلی چیست؟ APU: در واقع، علل متعددی وجود داشت. علاوه بر شکاف آشکار بین ائتلاف های انحرافی و ضد ائتلاف، عوامل اقتصادی هم از طریق داخلی و هم بین المللی کمک می کنند. - GUY WHITE WHO: فقط بردگی، ببخشید؟ APU: بردگی این است، آقا! این مجموعه ای از نقل قول ها، من فکر می کنم کاملا منعکس کننده تجربه ای که منجر به خواندن با باد شد. همانند اکثر کودکان که در مدرسه دولتی بالای خط ماسون-دیکسون حضور داشتند، نخستین قرار گرفتن در معرض جنگ داخلی عمدتا بود، @ جنوب قصد داشت بردگان را نگه دارد و شمال میدانست که اشتباه بوده است، بنابراین ما برای جنگیدن آزاد شدیم بردگان . و سپس ما برنده شدیم و همه چیز خوشحال شد. @ در انتهای دیگر طیف مارگارت میچل است که به گوش دادن به جانبازان کنفدراسیون گوش می دهند داستان های مربوط به جنگ را می گویند، اما او نمی داند که جنوب تا به حال ده سال از دست داده است قدیمی بنابراین، بدیهی است، داستان حماسی او دربارۀ جنگ داخلی، تصویری بسیار متفاوت از تصویری که من تا به حال رشد کرده بود، درست بود. رفتن به کتاب، من خودم را برای بسیاری از نژادپرستی خوب قدیمی ترسیم کردم، و در آنچه که پیدا کردم شگفت زده شد. بله، شخصیت ها نژادپرست هستند. اما همه آنها نژاد پرستانه - سیاه و سفید بودند - و آنچه من بیشتر علاقه مند بود این بود که این کلاس، به جای نژاد، به نظر می رسید مهم ترین. اسکارلت و دیگر شخصیت های سفید از سفیدپوستان طبقه پایین می خواهند که خیلی بیشتر از آنها سیاه پوست را نفرین می کنند و سیاهان خود خطوط کلاس بسیار متمایز را می کشند. گوشت خوک، گوشتخوار OHaras، نه تنها بر سفیدپوستان ضعیف، بلکه همچنین بر شخصیت های سیاه پوستی که از نظر اجتماعی کمتری نسبت به خود دارد، نگاه می کند. در طول جنگ، زمانی که تنها چند برده وفادار در تارا باقی مانده است، اسکارلت باید زمین خود را اداره کند و به خوک کمک کند. او از بیان عصبانی می گوید که شخم زدن کار دست و پا روی زمین است و او هرگز دست نخورده است. مهم است که توجه داشته باشید که در این مرحله آنها گرسنگی می کنند و کشاورزی تنها شانس خود برای غذا است. در این کتاب گرسنگی زیادی وجود دارد و بسیاری از ترس و ناراحتی. وقتی این کتاب را شروع کردم، کمی با ناخوشایندی که داشتم به نظر می رسید که کشیدن آن - بیش از 100 صفحه طول می کشد تا OHaras به کباب دوازده اوکس برسد - اما همانطور که من خواندن را ادامه دادم و رمان عمیق تر و عمیق تر به جنگ افتاد ناامید شدم، متوجه شدم که چرا میچل زمان زیادی را صرف معرفی این شخصیت ها و زندگی شاد و آسان پیش از جنگ خود کرده است: هنگامی که جنگ شروع می شود، یک لحظه واقعا برای لحظه ای دیگر برای کتاب دیگر وجود ندارد. هنگامی که همه مردان از کباب دور می شوند تا داوطلبانه به جنگ بروند، همه چیزهایی که بعدا می آید 800 صفحه گرسنگی و ترس و مرگ و غم است. ما به توصیف های مفصلی از مزارع، لباس، غذا، لوکس نیاز داریم، بنابراین ما می توانیم متوجه شویم که Scarlett و دوستانش از دست داده اند. در نزدیکی وسط کتاب، زمانی که اسکارلت پابرهنه و غذا را سرقت می کند تا از گرسنگی نجات پیدا کند، وقتی او فکر می کند که قبل از جنگ به زندگی اش می اندیشد، احساس می کند، چون ما یاد می گیریم این توصیف از کباب دوازده اوکس را بخوانیم: میز پیک نیک تخت که با بهترین پارچه کتانی ویلکس پوشانده شده است، همیشه در زیر ضخیم ترین سایه ایستاده، با نیمکت های بیرونی در هر دو طرف؛ و صندلی ها، بی حوصلگی ها و کوسن ها از خانه در مورد زمین های پراکنده برای کسانی که از نیمکت فانتزی پراکنده بودند پراکنده بودند. در فاصله ای که به اندازه کافی برای نگه داشتن دود از مهمانان بود، چاله های بلند که در آن گوشت پخته شده و گلدان های بزرگ چشمه ای که از بوی شاداب سس کباب و ترنسونویک شنا می کردند، پرواز کرد. @ فقط این نگاه کوتاه و کوتاه از زندگی لوکس این مردم زندگی می کردند و سپس جنگ شروع می شود و همه چیز به جهنم می رود مثل نسخه 1800 از جاده: * سربازان خاکستری منتقل شده توسط املاک خالی، مزارع متروکه، کابین های تنها با درب ajar. در اینجا و آنجا یک زن تنبل با چند بردگی ترسناک باقی مانده بود و آنها به جاده می آمدند تا سربازان را تشویق کنند تا سطل آب را برای مردان تشنه به ارمغان بیاورند تا زخم ها را به هم بزنند و مرده های خود را دفن کنند. اما بیشتر قسمت های آفتابی رها شده و ویران شد و محصولات بی نظیر در زمین های پرچم ایستادند. جنگ نه تنها یک منطقه را نابود کرد بلکه یک کل زندگی برای هزاران نفر را نابود کرد و شما می توانید مارگارت میچلز را به خاطر این قحطی مشاهده کنید دوران از دست رفته در هر صفحه. @ آنها یکسان اما متفاوت بودند. این چی بود؟ آیا تنها این بود که پنج سال سن داشتند؟ نه، چیزی بیش از گذشت زمان بود. چیزی از آنها خارج شده است، از جهانشان. پنج سال پیش، یک احساس امنیت، آنها را پیچیده بود ...

مشاهده لینک اصلی
من دوست ندارم کتاب های بیشمار محبوب و کلاسیک را مرور کنم، چون به نظر می رسد که در مورد یک کتاب می توان گفت که 8،720 خواننده Goodreads در حال حاضر از 1 ستاره تا 5 ستاره به نمایش گذاشته شده اند، بنابراین فقط می گویم که من این رمان را برای اولین بار خوانده ام زمانی که من فقط حدود 14 سال داشتم. و دوباره آن را خواند و دوباره خواند و چند بار تا 18 سالگی دوباره آن را خواند. بعد از آن، تا 48 سالگی آن را نگرفتم (30 سال سكوت خواندن برای آنانی كه از شما ریاضیدانان ممتاز بودند. ..) بین 18 تا 48 ساله خلیج زندگی و زندگی است که ممکن است تلاش های بسیار فاجعه آمیز را دوباره بخواند، و من می دانم که برای برخی از دوستان GR من، این فقط این بود، و آنها پشیمان می شوند جایگزین خاطرات جوانان این کتاب با افراد بالغ تر. احساسات آنها را درک می کنم. من تعجب می کنم اگر خودم آنها را تکثیر کنم. من خوشحالم که می گویم که در مورد من اتفاق نیافتاده است. نه این که GwtW یک کتاب آسان برای هضم در این دورۀ سیاسی درست است. به سختی می توان گفت که چگونه کتابی که در دهه 1930 توسط یک نویسنده آمریکایی در مورد جنوب آمریکا در طول جنگ داخلی نوشته شده بود، می تواند تاثیرات مدرن داشته باشد. شما باید آن را بخوانید تا آن را باور کنید. نژادپرستی، زبان، نگرش همه در سیاه و سفید وجود دارد (عفو نمکی) و نمی توانند نادیده گرفته شوند. این دیدگاه ها، این نگرش ها وجود داشته است و هنوز هم برای بسیاری در این کشور و در سراسر جهان وجود دارد. من آن را تقدیر نیست، اما برای من شخصا، من بسیاری از کتاب های نوشته شده قبل از 1960 کمی اختلال در رفتن به آنها را. هر خواننده نمیتواند باشد، و این چیزی است که OK است. قدرت پایدار رمان حماسی Mitchells در گرفتن او احساس از دست دادن به یک دوره، مردم و محل است. برخی معتقدند که این عصر، این دوره را به گرد و غبار فرو ریخت، و من با آنها بحث نکردم. اما به عنوان یک خاندان خودم، من به خاطر محل تولد من عاشق و قدردانی هستم، و غرور و وفاداری را درک می کنم که غربی ها در میهن خود می گیرند، زیرا من آن را بسیار احساس می کنم. افسانه میچلز خیلی داستان عاشقانه اسکارلت و رت را خیلی دوست دارم چون به نظر من به عنوان یک نوجوان بود. داستان عشق واقعی Mitchells به میهن او است. زگیل و همه چیز. نوشتن خیلی دوست داشتنی است، بنابراین معتبر است. احساسات و عبارات حلقه درست است شخصیت Scarlett OHara، IMO، یکی از بهترین مطالعات شخصیتی است که تا کنون نوشته شده است. من از او بعنوان یک نوجوان متنفر بودم، اما به عنوان یک بزرگسال من خودم را تشویق کردم تا او را در مکان های مختلف تشویق کنم و انگیزه های خودخواهانه خود را بیشتر درک کنم. آنچه که در مورد من می گوید نمی دانم، اما اسکارلت یک جنگنده و بازمانده است و اگر بتواند فی الواقع اخلاقی او را تحمل کند، باید به او تحسین شود. این کتاب شاهکار است. یک شاهکار ناقص و ناراحت کننده. من خوشحالم که دوباره خواندن آن *** بنابراین پس از گفتن من دوست نداشتم نوشتن بررسی برای کتاب هایی مثل این، من رفتم و نوشتم. فقط با من تماس بگیرید 8،721 ...

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب بر باد رفته (دو جلدی)


 کتاب یک افسانه
 کتاب A Confederacy of Dunces
 کتاب به رنگ ارغوان
 کتاب چتر سبز
 کتاب زندگی کوتاه شگفت انگیز اسکار وایو
 کتاب بوی خوش کوهستان غریب